غم عشق -قسمت 22
love sorrow
درباره وبلاگ


سلام به همگی .من سحر هستم و 20 سالمه .امید وارم از داستانم خوشتون بیاد و لذت ببرید . لطفا قبل از رفتن نظر یادتون نره

پيوندها
فیس بوک چت
گلدیس چت
جیز چت
آهو چت
پاراداکس چت
ماه چت
آرامیس چت
چاقالو چت
دلناز چت
تهران چت
یاهو چت
ناناس چت
آریا فیس
برمودا چت
فیس بوکی
چت روم
دل نوشته
ردیاب جی پی اس ماشین
ارم زوتی z300
جلو پنجره زوتی

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان غم عشق و آدرس lovesorrows.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.









ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 13
بازدید دیروز : 9
بازدید هفته : 23
بازدید ماه : 22
بازدید کل : 1008
تعداد مطالب : 26
تعداد نظرات : 82
تعداد آنلاین : 1


.:|فیس ـنما|:.

<


آمار وبلاگ:

بازدید امروز : 13
بازدید دیروز : 9
بازدید هفته : 23
بازدید ماه : 22
بازدید کل : 1008
تعداد مطالب : 26
تعداد نظرات : 82
تعداد آنلاین : 1

<-PollName->

<-PollItems->

نويسندگان
سحر

آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
سه شنبه 7 خرداد 1392برچسب:, :: 12:40 :: نويسنده : سحر

ماشرو کشیدمو صدای جیغ بهارو شنیدم با یه صدای محیب

سپهر : هه بهت گفتم این کارو نکن پشیمون میشی.

بهارو آنا: سحر ...سحر...خوبی؟ سحر چیزیت که نشد

من به سپهر: آشغال چرا اصلحت خالیه؟

سپهر: میخواستی پرشو بزارم که تو خودتوبکشی؟

نسشتم رو زمینو زدم زیر گریه...خوابمو برا هیچکی تعریف نکردم.

بعد چند روز آنا بهار رفته بودن ...خودمو سپهر تو خونه بودیم

لباسامو پوشیدمو سوییچو ورداشتمو زدم بیرون

یه خط ایرانسل جدید گرفتم با یه گوشی ...مدلش بالا بود اما از نظر من پوکیده بود .

رفتم خونه بعد کلی منتظر موندن سپهر از اون سمت اومد.

من: مگه قرار نی تو تو خونه مواظب من باشی؟ چیکار میکنی بیرون؟

سپهر : تو که نیستی پس باید مواظب چی باشم؟

من: درو باز کن

رفتیم تو ...زود رفتم تو اتاقمو درو بستم سپهر اومد تو همه چیزو قایم کردم

سپهر:چی میخوری؟

من: لازانیا

سپهر : باشه آجی جون پس تا خبرت نکردم نیا بیرون

من: باشه داداشی (از خدامه)

خطو گذاشتم رو گوشی شماره امیر رضا حفظم بود

شمارشو گرفتمو منتظر موندم

بووووق

بووووق

بووووق

بووووق

بووووق

مشترک مرد نظر ناشناس جواب نمیده؟

یا مشترک مورد نظر قادر به پاسخ گویی نی؟

قطش کردم .کامپیترو روشن کردمو یه آهنگ غمگین گذاشتم هم با آهنگ می خوندم هم گریه می کردم

(روی بخار    شیشه ی دلم نوشتم

 بی تو هرگز که تویی تو سرنوشتم

 آروم آروم   قطره ی اشکی چکیدو

 قصه گویه قربتو دل واپسی شد

 قاصدک باز از در خونه گذشته اما باز بی خبر از تــــو

از این طلسم بی کسی دلم گرفته

آسمونم بی تو رنگ غم گرفته

ناشناسم من توی شهر نگاهت

دل هنوزم منتظر مونده به راهت

آما بازم میدونم خوابو خیاله که تو برگردی دوباره

همیشه دستام تشنه ی دست تو بود

از سهم چشمام این شبای تیره بود

قلب تو از عشق من یه دنیا دوره

 راه عشقم چه غریبو بی عبوره 

امامن تا آخر این جاده ی غم قصه ی عشقو می خونم  )

بعد تموم شدن آهنگ بازم زنگ زدم

بووووق

بووووق

بووووق

فکر میکردم بازم ور نمیداره اما ...

امیر رضا:الو...الو...الو...؟

تلفنو قطع کرد

اونقد ذوق کردم که صداشو شنیدم ......اما تا کی؟ امروز جواب میده ...شاید فردا جواب بده اما تا کی ..با خودش میگه مزاحمیه دیگه قط میکنه.

بعد چند هفته پگاهم جریانو فهمیده بود اومده بود پیشم اما اردلان نیمده بود آخه زنو شوهرن دیگه

چاق شده بود قبل از اینکه بیاد پیش من رفته بود سنو گرافی

بچش پسر بود میخواستن اسمشو بزارن ارسلان

اومده بود که با هم بریم دنبال مری که برا بچه خرید کنیم

خوب این موضوع کش میدیم تا 7 ماهگیش رفتیم خرید

اون روز آخر بهم گفتن بچم دختر بود

تو فروشگاه یا حالا هرچی فقط دنبال چیزای دخترونه بودم...چیزای صورتی... قلب دار...امیر رضا همیشه دلش میخواست دختر داشته باشیم

داشتیم تخت میدیدیم که من یه صورتیه خوشکی که چنتا خرس بش آویزون بودو انتخواب کردمو به پگاه گفتم

_: این واسه المیرا چتوره؟

مریم چشاش چارتا شد اما پگاه نامردی نکردو گفت:

_: نه عزیزم این گرونه ...باید یه ارزون ترو ساده تر پیدا کنیم بیچاره بچه سکته میکنه تو این.

داشتیم راه میرفتیم که مریمو پگاه در گوشی یه چیزایی میگفتن اما واسم مهم نبود چون این کار همیشه ی اوناس...میدونستم دارن راجب من حرف می زنن.

بعد خرید همهچی من سرم درد میکرد و رفتم خونه اما پگاهو مریم رفتن نمیدونم کجا

چند هفته بعد به دنیا اومدن ارسلان رفته بودم پیش پگاه که هم خودشو ببینم هم ارسی بازم اردی نبود

پگاه تو آشپز خونه بود داشت برا ارسلان شیر درست میکرد که گوشیش زنگ خورد

پگاه: الو سلام خوبی عزیزم؟...منم خوبم.چه خبر؟     آره کی؟    کی میای؟    نه سحر پیشمه    نه اردلان الووو

ارسلانو بغل کرده بودمو هی میبوسیدمش ...برعکس پگاهو اردی خیلی خپلی بود...البته زیادیم که نه ولی با نمک بود

پگاه شیشرو آورد ...ازش گرفتمو حل دادم تو دهن بچه یه دفه جیغ پگاه رفت بالا

پگاه: چیکار میکنی؟ خفه کردی بچمو

من: مگه چجور باید بدم هرجور که بدم بازم میخوره ...حالا که چی؟ مگه بچه اردی توفست؟

پگاه : بچه امیر رضا هم توفه نبود

سرمو انداختم پایینو بچشو دادم دستش

پگاه: ببخشید عزیزم حواسم نبود...

***از زبون پگاه***

بچرو بهش دادمو رفتم آشپز خونه. با ارسلان حرف میزد

نمیدونم حرفای بی ربط یا با ربط

(مامانیو بیشتر دوس داری یا بابا اردی؟ها؟ منو بیشتر دوس داری یا مریم ؟

هم مامان پگاه بده هم بابایی بده هم خاله مریم...فقط منو عمو امیر رضا خوبیمو باید مارو دوس داشته باشی چون عاشق همیم اما مامانیو بابایی عاشق هم نیستن خاله مریمم عاشق من نیست ...)

بعد نیم ساعت اردلانو امیر رضا اومدن...سحرم عصابش خورد شده بودو هی با امیر رضا بحص میکرد من ارسلانو بردم تو اتاق اردلان بعد چن دقع اومد صداشون خیلی بلند بود من بیشتر از بچه ترسیده بودم آخه خیلی نگران سحر بودم

***از زبون خودم***

تا امیر رضامو دیدم از خوشحالی اشک تو چشامو پرکردو سرازیر شد

اونم داشت گریه میکرد البته با خندش اینو فهمیدم چون خیلی قرمز شد مثل روز اولی که پیشش بودمو به هم ابراز احساسات کردیم.

اشکامو پاک کردمو رفتم سمت اتاق که گفت سحر وایسا ..همونجا وایسادمو با عصبانیت گفتم

_:چکارم داری؟

امیر رضا: سحرم......

اردلانو پگاه رفتن تو اتاق فقط من موندمو امیر رضاهو کلی عشقو نفرت...

_: من سحر تو نیستم.

_: چرا رفتی؟

_: تو کی هستی که من بخوام دلیل کارامو بهت بگم؟(با بغض)

_: (با دعوا) اون کسی که باید دلیله همه چیو بدونه منم نه دیگران.

_: اون وقت تو چرا باید بدونی؟

_: موضوع عشق بین منو توئه اون وقت من ندونم؟

_: همه چی تموم شد منم حرفی برا گفتن ندارم که دلیل بیارم واسه جنابالی.

چار قدم اومد جلو ....

من_: دست از سر من ور دار چرا میوفتی دنبالم؟

_: من قول میدم اگه بگی چرا ترکم کردی دیگه فراموشت میکنم.

_: ینی تو خودت نمیدونی چیکار کردی؟

_: حاضرم بمیرم اگه کاری کرده باشم که تورو از من جدا کرده.

_: معلومه که اون کارو با میل خودت انجام دادی.

_: تو اول بگو چه کاری تا یه ذره بفهمم.

_: اون دختره یادته؟ بدبخت عکستو دارم

_: کدوم دختره کدوم عکس ...اگه راست میگی نشونم بده

_:........میخوای کم بیاری؟ باشه مگه قراره عکسو از آمریکا پست کنن؟

اون عکسه تو گوشیم بود ...همیشه نگاش میکردمو دردمو تازه میکردم.. عکسو نشونش دادم ...همونجا خشکش زد

من: دیدی ضایع شدی؟

_: این...این...این من نیستم.

_: از کجا فهمیدی؟ تمام رخ تو عکسی بعد میگی تو نیستی؟ ندیدم به خدا

_: اصلا تو اینو از کجا آوردی؟

_: به تو چه؟ مگه من به تو میگم دخترهو از کجا آوردی که تو به من میگی؟

_: میخوام بدونم این عکسو از کجا آوردی

_: از هر کجا که آورده باشم بازم به من خیانت کردی...درحالی که من داشتم میمردم تو با یه دختر دیگه بودی میدونی این ینی چی؟هرچی دلت میخواد بگو اما خاعنی.

_: این عکس مال قبل از آشنایی منو توئه

_: آره تو گفتیو منم باور کردم.....اردلان؟

اردی از اتاق اومد بیرون

اردی:ها؟

امیر رضا : ها نه بله

اردی : هالا هرچی...امرتون .

امیر رضا : این عکس مال قبل از تولد سپهره؟

من: داره دروغ میگه

اردی: هرچی سحرت بگه

من: من سحر اون نیستم

اردی: به خاطر چی زندگیتونو به هم میریزید؟

امیر رضا: تو کار به زندگیه ما نداشته باش

یهو از حال رفتم اردلان پگاهو صدا کرد بیاد

داشتم خفه می شدم نفسم بالا نمیومد...

امیر رضا سفت بغلم کرده بود دونه دونه اشکاش رو صورتم میریخت...

نمیدونم چجوری اما به هوش اومدم

جام تو بغل امیر رضا خیلی راحت بود سعی نکردم از خودم دورش کنم تازه بیشتر رفتم تو بغلش

وقتی خوب دورو برمو نگاه کردم فقط پگاه بود سرمو چرخوندم امیر رضا داشت با اردی خدافظی می کردو رفت منم زود پاشدم که برم خونه

رفتم سراغ ماشین تو کوچه بود درو باز کردموسوار شدم دیدم یکی زد به شیشه امیر رضا بود آوردمش پایین

با روی خندون دستشو آورد تو چیپس تارف کرد یکی ورداشتمو با دهن پر گفتم

_: امرت؟

_: با اردلان اومدم ماشین نیوردم

_: منظورتو صاف بگو دیگه...میخوای سوار شی...سوار شو.

سوار شدو حرکت کردیم تو ماشین با هم حرف میزدیم اما حال ندارم برا شما بگم

داشت چیپس می خورد ...صداش بد جور رو نروم بود عصابم خورد شده بود

_: امیر رضا نمیشه آرومتر بخوری؟

_: چیپس چیپسه دیگه صدا داره...چجور بخورم صدا نداشته باشه؟

_: نمیدونم اصلا نخور بزار خونه خودت بخور

_: نمیای پیشم؟

_: یاد بچم میوفتم حالم بد میشه

_: ببین باباتو یه جور راضی کن با هم عروسی کنیم

_: از الان جونمو بیشتر از تو دوست دارم

_: مگه قراره بمیری؟

_: یادت نیست کشتت؟

_: آدم پشیمون میشه

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: